Page 163 - تاریخ، فرهنگ و هنر استان کرمانشاه
P. 163

‫واکاویدرآثارمهیندخت معتمدی(شاعر‪،‬محققومترجمکرد) ‌‬

‫«‪...‬تا اینکه در تابستان سال ‪ 1359‬فرصتی دست داد که توانستم به سوریه و ترکیه سفر کنم تا‬
‫مگر غبار غمی را که از کدورت ایام بر صفحه خاطر نشسته بود‪ ،‬بزدایم‪ .‬در یکی از کتابخان ‌ههای‬
‫حلب کتابی ب ‌هنام شعله کبود حاوی رسائل خطی جبرا ‌نخلیل‌جبران معروف به می زیاده مرا به‬
‫خود خواند‪ .‬مشتاقانه‌آن را خریده‪ ،‬به محل اقامت خود باز‌آمدم‪ ،‬عواطف و احساسات نویسنده‬
‫در خلال نام ‌ههایی که ترجم ‌هآنها به زبان فارسی صورت نگرفته بود‪ ،‬چنان در من تأثیر کرد‬
‫که شوق تحقیق و جستجو درباره قهرمان این اثر جالب را در من برانگیخت و تصمیم گرفتم‬
‫که پس از سفر ترکیه عازم لبنان شوم تا شهرک زیبای بشری زادگاه جبران و موزه‌اش را از‬
‫نزدیک ببینم و در غزیر با عموی م ‌یزیاده و خانواده او دیدار نمایم‪( »...‬معتمدی‪.)10 :1359 ،‬‬
‫معتمدی در سال ‪ 1363‬به یادگار سفر حج دوبیتی‌هایی را با عنوان دریای نور سروده است‬

                                                          ‫(معتمدی‪.)162 :1366 ،‬‬

                   ‫چــون بــه خلوتــگاه جانــان در «منــی»‬
                   ‫پــرده از رخســار جــان برداشــتند‬
                   ‫هـر چـه در چشـم دل آمـد‪ ،‬دوسـت شـد‬
                   ‫پــس مــرا بــا جــان جــان بگذاشــتند‬

                   ‫در طــواف کعبــه می‌دیــدم عیــان‬
                   ‫جلوه‌هــا از ذات ناپیــدای او‬
                   ‫چشــم آن می‌داشــتم‪ ،‬کــز وجــد و حــال‬
                   ‫بشــنوم بــا گــوش جــان آوای او‬

                   ‫در صفــا و مــروه جا ‌نپــرورش‬
                   ‫یافتــم لطــف و صفــای دیگــری‬
                   ‫عاشــقان را کــی ســزد بــر چشــم جــان‬
                   ‫جــز غبــارش‪ ،‬توتیــای دیگــری‬

                                    ‫‪161‬‬
   158   159   160   161   162   163   164   165   166   167   168