Page 5 - فصل ششم-ورزش و بازی های محلی/ استان کردستان
P. 5

‫‪ / 5‬استان کردستان‬

‫میخواهد به بانه برود و او آمده تا قبای پدرش را بشوید‪ .‬دیگری سهم خود را میخواهد و او میگوید سهم را گربه برده‬
                                              ‫است و هر دو باهم دم میگیرند‪« :‬النجی کلنجی‪ ،‬قوای باوگم نقنجی»‪.‬‬

‫آی تخته‪ ،‬تخته‪ ،‬تخته‪ :‬این بازی بومی روستای گلتپة دیواندره است‪ .‬در آن دو کودک دستها را از پشت سر میگیرند‬
‫و باهم به هوا میپرند و ترانهای را میخوانند که مضمون آن این است‪« :‬ای تخته‪ ،‬غروب است و وقت خوبی نیست‪ .‬خانم و آقا‬

                                                                   ‫دعوا میکنند و بیخود سروصدا راه انداختهاند»‪.‬‬
‫اشتران میران دای له ری (شتران مرده نباید حرکت کنند)‪ :‬یک نفر استاد انتخاب میکنند که به او سرملا میگویند‪.‬‬
‫افراد یک گروه خم میشوند و دستها را روی زانوی خود میگذارند و با فاصله از همدیگر میایستند‪ .‬گروه دیگر از روی‬
‫آنها میپرند و بدنشان با بدن کسانی که خمشدهاند تماس پیدا نمیکند‪ .‬در پرش سوم برعکس باید نشیمنگاه خود را به پشت‬
‫کسانی که خمشدهاند و به آنها شتر میگویند بکوبند‪ .‬اگر نتوانند سوختهاند و باید جای یکی از شترها را بگیرند‪ .‬شترها هم‬
‫اگر تکان بخورند سوختهاند‪ .‬در تمام مدتی که بازی ادامه دارد‪ ،‬سرملا دم میگیرد‪« :‬اشتران میران دای لهری»‪ .‬این بازی هم‬

                                                           ‫بومی روستای گلتپة دیواندره است (همان‪.)448-445 ،‬‬
‫پاپلان قنجی (پای کوچکت را جمع کن)‪ :‬این بازی شبیه هکل و مکل و اتلمتل توتوله است‪ .‬استاد بچهها را ردیف در‬
‫کنار هم مینشاند و شعری میخواند که مضمون آن بچهها را از یک سری کارها برحذر میدارد‪ .‬وقتی آخرین بیت شعر میگوید‪:‬‬
‫«خداداده‪ ،‬این را بردار»؛ بچهای که دست استاد به پای او خورده باید پایش را جمع کند و بازی به همین ترتیب ادامه پیدا میکند‪.‬‬

                                    ‫این بازی نیز یکی دیگر از بازیهای منطقه گلتپة دیواندره است (همان‪.)452-450 ،‬‬
‫تف تف قولانچه (تف به تو ای سوسک)‪ :‬دو نفر از بازیکنان‪ ،‬دو دست خود را به هم میدهند و نفر سوم با شکم روی‬
‫دو دست آنها میخوابد و آنها او را تاب میدهند و به او میگویند‪« :‬تف تف قولانچه (تف به تو ای سوسک)‪ ،‬له درگا الفی تا‬
‫که بانجی (از در بیرون بیندازمت یا از پنجره)؟» اگر بازیکن بگوید از در‪ ،‬او را با سر به زمین میزنند‪ .‬اگر بگوید از پنجره‪ ،‬او را‬

                                                                       ‫با پا به زمین میاندازند (همان‪.)457-454 ،‬‬
‫چپ و راس‪ :‬دو نفر به پشت و در خلاف جهت یکدیگر میخوابند‪ ،‬بهطوریکه پای هرکدام برابر سینة آن دیگری‬
‫قرار بگیرد‪ .‬سپس هرکدام یکی از پاهای خود را بالا آورده و در هم قلاب میکنند‪ .‬زورآزمایی آغاز میشود و هرکس‬

               ‫بتواند آن دیگری را برگرداند‪ ،‬برنده است‪ .‬این بازی هم مربوط به روستای گلتپه است (همان‪.)462-461 ،‬‬
‫سایجان‪ ،‬سایجان‪ :‬ابتدا «پشک» میاندازند و فردی را که باید نقش مرده را بازی کند‪ ،‬انتخاب میکنند‪ .‬بعد پارچهای‬
‫روی او میکشند و بقیة بازیکنان دور او جمع میشوند و باهم شعری را میخوانند که خطاب به مرده و حاکی از آن است‬
‫که مرده‪ ،‬گاوهای آنها را برده‪ ،‬دیگهای آنها را دزدیده و گوسفندهای پروار و مرغهای چاق آنها را ربوده است‪ .‬بازیکنان‬
‫در حال خواندن شعر هستند که مرده ناگهان بلند شده و یکی از آنها را میگیرد‪ .‬بعد فرد گرفتارشده را به وسط بازی میآورند‬
‫و از او نام پدر و مادرش را میپرسند و آنگاه همگی باهم میگویند‪« :‬هرکه یندهلی دسه ریزه» (هرکس به او دست نزند‬

                   ‫دسته ریزه بگیرد) و به او دست میزنند‪ .‬گلتپة دیواندره خاستگاه این بازی است (همان‪.)478-474 ،‬‬
‫فراغد‪ :‬در روستای گلتپه‪ ،‬بازیکنان به دو گروه پنج نفری تقسیم میشوند و هر گروه برای خود یک استاد انتخاب میکند‪.‬‬
‫همچنین‪ ،‬هر گروه نقطهای را جداگانه بهعنوان شهر خود برمیگزیند‪ .‬سپس به دستور دو استاد‪ ،‬افراد هر گروه بهطرف شهرهای‬
‫یکدیگر هجوم میبرند‪ .‬در بین راه‪ ،‬گروهها سعی میکنند تعدادی را به اسیری گرفته و به شهر خود ببرند؛ اما اگر اسیری بههنگام‬

                 ‫گرفتاری بلافاصله کلمة «فراغد» را بگوید‪ ،‬آزاد میشود‪ .‬در پایان بازی از اسیرها کولی میگیرند (همان‪.)480 ،‬‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10