Page 10 - فصل ششم-ورزش و بازی های محلی/ استان کردستان
P. 10

‫ورزش و بازیهای محلی‪10/‬‬

‫بند را دور گردن تا کمر و خط وسط میپیچید و به زمین میکوبید و خل خله میچرخید و هنگام چرخیدن انعکاس رنگهای‬
                                                                                              ‫آن زیبا بود‪.‬‬

‫محله جنگی یا جنگ محلهها‪ :‬یکی دیگر از سرگرمیها‪ ،‬رزم و نبرد دو محلة جورآباد و قطارچیان بود‪ .‬جوانان جورآباد‬
‫از ده تا بیست ساله در محل فعلی استانداری که آن وقتها بیابان بود جمع میشدند و بچههای محلة شیخان و قلعة چهارلان‬
‫هم به آنها میپیوستند‪ .‬سلاح بچهها عبارت بود از فلاخن و چوب و چماق‪ .‬چماق یا کتک عبارت از چوبی بود که یک سر‬
‫آن گره درخت بود‪ ،‬چوبی راست که از سر آن شاخههای متعدد روییده بود از درخت میبریدند و سپس شاخههای آن را‬
‫نیز میبریدند؛ فلاخن یک تکة چرم بهشکل بیضی که اغلب این بیضی را از پارچه درست میکردند و آنقدر پارچه رویهم‬
‫میچیدند و آنقدر نخ و سوزن در آن فرومیکردند که مانند لحاف ضخیم شود و کف آن را برای جا گرفتن سنگ گود‬
‫میکردند و حدود یک متر یا کمتر ریسمان تابیده را به این پارچة بیضیشکل وصل میکردند و از دو طرف به یک میزان‬
‫ریسمان را در دست گرفته‪ ،‬سنگ کلوخی را در پارچة بیضی قرار داده و فلاخن را به دور سر میچرخاند و در یک لحظه‬
‫یکی از ریسمانها را رها میساختند و سنگ میان فلاخن بهسوی دشمن زوزهکشان میرفت‪ .‬بسیار اتفاق میافتاد که این‬
‫سنگها به سر و گوش و چشم و صورت و بازو و پای بچهها میخورد و آسیب میزد‪ .‬تمام بچههای محلات مختلف جمع‬
‫میشدند و بهطرف یکدیگر سنگ فلاخن پرتاب میکردند و هرکدام دارای سردستههایی بودند که ازنظر جسارت و سنوسال‬
‫برتر از دیگران بودند‪ .‬اگر سردستة هر دو طرف حاضر بودند‪ ،‬چوب و چماق به کار میرفت و از همدیگر اسیر میگرفتند‬
‫و دستة شکستخورده فرار میکرد و اسیران که بچه بودند گریه میکردند و سردسته از تقصیر آنها گذشته و به محلة خود‬
‫بازمیگشتند‪ .‬گاهی اتفاق میافتاد که لشکر یکی از محلهها بدون سرلشکر میآمد و بچهها بار دیگر حمله را آغاز کرده و‬

                                            ‫جنگ مغلوبه میشد و بالاخره به شکست یکی از محلهها منجر میشد‪.‬‬
‫اگر محلة فاتح وارد محلة شکستخورده میشد‪ ،‬مسلماً از خانوادة بچههای شکستخورده کتک میخورد‪ .‬فتح و پیروزی‬
‫هر محله این بود که بچهها را از محل تجمع خود که آن را لشکرگاه میگفتند‪ ،‬پراکنده کنند و فرار بچهها نشانة فتح طرف‬

                                                                                 ‫مقابل بود (همان‪.)376-363 ،‬‬
‫بیدار بی (اشتان)‪ :‬در این بازی دسته و گروهی وجود ندارد و بهجای تقسیمبندی و گروهبندی‪ ،‬ده تا دوازده نفر در یک‬
‫خط مستقیم و با فاصله حدوداً یک تا دو متری از هم قرارگرفته و دستها را روی زانو گذاشته و خم میشوند‪ .‬نفر اول صف‬
‫که ازنظر سنوسال از همه بزرگتر بود از روی تمامی افرادی که خم شدهاند میپرد و درنهایت در آخر صف بهصورت‬
‫خمشده قرارمیگیرد‪ .‬نفر بعدی نیز به همین صورت از روی تمامی افراد پریده و خود نیز در آخر صف میایستد‪ .‬هر کس‬
‫نتواند از روی تمامی نفرات بپرد از مسابقه خارج میشود‪ .‬در هر دور از بازی‪ ،‬شرکتکنندگان کمتر خم میشدند تا نفر‬
‫پرشکننده به راحتی نتواند از روی آنها بپرد‪ .‬درنهایت ارتفاع به حدی زیاد میشد که تنها یک نفر میتوانست بپرد که برنده‬

          ‫بازی نیز میشد‪ .‬این بازی فقط مخصوص کردستان نبوده و در میان دیگر نواحی غرب کشور نیز بازی میشود‪.‬‬
‫الکدولک‪ :‬این بازی بهصورت گروهی انجام میشود و وسایل آن بسیار ساده و ابتدایی است‪ .‬بازی الکدولک با دو‬
‫گروه شش نفره انجام میگیرد که گروههای یک و دو نامیده میشوند‪ .‬هر دسته یک سرگروه دارد و برای مشخص کردن‬
‫گروه‪ ،‬شروعکنندة بازی‪ ،‬تیک یا جفت میاندازند‪ .‬در این بازی یک چوبدستی به نام «سَه چو» و چوب دیگری بهطول ده‬
‫تا پانزده سانتیمتر به نام «اَل» و دو عدد پاره آجر یا سنگ استفاده میشود‪ .‬چوب کوتاهتر و یا همان «اَل» بر روی دو‬
‫قطعهسنگ و یا آجر قرار داده شده‪ ،‬بهطوریکه کاملاً به زمین نچسبد و ارتفاع داشته باشد‪ .‬سپس تیمی که طبق قرعه و‬
   5   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15