Page 8 - فصل ششم-ورزش و بازی های محلی/ استان کردستان
P. 8

‫ورزش و بازیهای محلی‪8/‬‬

‫هتول متول تکامه‪ :‬یکی دیگر از بازیهای لذتبخش‪ ،‬هتول متول تکامه «زرد و سور و شمامه»‪« ،‬کاسة ماس پر له‬
‫پوش»‪« ،‬خوا دای هلی لوش» است‪ .‬چهار یا پنج نفر نشسته و پاها را دراز میکردند‪ .‬یکی سردسته میشد و با گفتن هتول‬
‫متول تکامه ‪ ...‬بر روی پاهای درازشده میزد و روی هر پایی شعر به پایان رسید‪ ،‬صاحب پا میبایست آن پای خود را به‬
‫زیر خود بکشد و پای دیگرش همانطور درازکش باقی بود و مجدداً سردسته شعر هتول متول را تا آخر تکرار میکرد و‬
‫پای دیگری جمع میشد و آنقدر ادامه میدادند تا پاهای همة بچهها جمع میشد و یک پا بیشتر به حال درازکش باقی نبود‬
‫و این شخص بازنده محسوب میشد و باید به همة بچهها سواری میداد و حدود چهار قدم راه میبرد و به زمین میگذاشت‬

                                               ‫و دوباره نشسته و پاها را دراز میکردند و بازی از نو شروع میشد‪.‬‬
‫هره کان مره کان‪ :‬بازی دیگری که در بین بچهها معمول بود‪ ،‬بازی هره کان مره کان بود‪ .‬سردسته درحالیکه بچهها به‬
‫دور هم حلقه زده بودند‪ ،‬با خواندن شعر هره کان مره کان به سینة رفقای خود میزد و چون به پایان میرسید‪ ،‬دست سردسته‬
‫روی سینة هرکس بود‪ ،‬چشم او را میبستند و بقیه قایم میشدند و پس از قایم شدن‪ ،‬بچهها چشم او را میگشودند؛ بهطوریکه‬
‫قبلاً در (قو لو لو لو لو) گفتیم‪ ،‬بازی پایان مییافت و از نو شروع میشد‪ .‬شعر بازی هره کان مره کان به این شکل بود‪« :‬هره‬

          ‫کان مره کان‪ ،‬گردی گردی پانزده‪ ،‬چرخ و لولی شانزده‪ ،‬به هیزی به میزی‪ ،‬نانه نالة توریزی» (همان‪.)364-363 ،‬‬
‫آسمان چطوره‪ :‬یکی دیگر از این بازیها «آسمان چطوره» بود که دو کودک سرپا ایستاده و پشتها را به هم چسبانده‬
‫و دستها را به هم قفل میکردند‪ ،‬اولی خم میشد و دیگری رو به آسمان و پاهایش آویزان میشد‪ .‬کودکی که خم شده بود‬
‫میگفت‪« :‬آسمان چطوره؟»‪ .‬دیگری که پشت او بود میگفت‪« :‬بلبلی هوره»‪ .‬بعد میگفت که «کُ ْشتَتی»‪ .‬دیگری میگفت‪:‬‬
‫«زلیخا»‪ .‬دوباره کودک خم شده میگفت‪« :‬آسمان چطوره؟» او جواب میداد‪« :‬مانند بال بلبل آسمان ابر است»‪ .‬باز میگفت‪:‬‬
‫«چه کسی تو را کشت یا تو را زده؟» جواب میداد‪« :‬زلیخا»‪ .‬و این شعر را میخواندند‪« :‬هلق ملق‪ ،‬دنوک تق تق‪ ،‬کیسه و‬

                                                                                           ‫کمر‪ ،‬یا پیغمبر»‪.‬‬
‫کاکله شیران‪ :‬از بازیهایی است که با خاک نمدار بهاری‪ ،‬تپة بسیار کوچکی میساختند و در آن تپة خاکی سوراخهای‬
‫کوچکی تعبیه میکردند و بچهها دو دسته میشدند و مانند قایمموشک بازی قایم میشدند و چون یکی از دستة مقابل‬
‫میخواست رفیقش را از پناهگاه خود آگاه سازد فریاد میزد‪« :‬کاکله شیران» و رفیق او خود را به او میرساند که شرح آن‬

                                                                                               ‫بسیار است‪.‬‬
‫هوله بارانی‪ :‬یکی دیگر از بازیهای فصل بهار کودکان و نوجوان‪ ،‬هوله بارانی یا خوابواری بود‪ .‬در فصل بهار کمبارش‪،‬‬
‫مردم از قحطی و کمبود گندم و غلات به وحشت میافتادند‪ .‬وقتی انتظار مردم برای بارندگی بدون نتیجه میماند و بهار به‬
‫پایان اردیبهشت نزدیک میشد‪ ،‬مردم خود را با خشکسالی مواجه میدیدند و برای نماز باران به مصلا و خارج از شهر‬
‫میرفتند و به درگاه خدای تعالی دعا میکردند تا بر آنان رحمت آورد و باران نازل فرماید‪ .‬اگر این نماز و دعا از قلبی صاف‬
‫و بیگناه انجام میشد‪ ،‬باران رحمت بر کشتزارها و محصولات باریدن میگرفت‪ .‬در همین زمان‪ ،‬پسران محله هم بیکار‬
‫ننشسته و چوبی را بهشکل مترسک و صلیب مسیحیها درست میکردند‪ ،‬پیراهن و کت بر تن آن کرده و عمامه به دور سر‬
‫آن میپیچاندند و پارچههایی مانند روسری زنانه و رنگی بر آن آویزان میکردند و بهدست پسربچهای که از همه بزرگتر‬
‫بود میدادند و او این مجسمة پارچهای را برداشته و جلو حرکت میکرد و بچههای دیگر پشت سرش در خانههای محله‬
‫میرفتند و وقتی جلو د ِر هر خانه میرسیدند‪ ،‬همه باهم سرودخوانان فریاد میزدند‪« :‬هوله بارانی یا خوابواری»‪ .‬مجسمة‬
‫ساخته شده را هوله بارانی یعنی سمبل باران میگفتند و معنی آن این بود که «سمبل باران به خانة شما آمده است‪ ،‬یا خدا‬
   3   4   5   6   7   8   9   10   11   12   13