Page 215 - تاریخ، فرهنگ و هنر استان کهکیلویه و بویراحمد
P. 215

‫َ‬
                                                   ‫زمینه‌هایوروداسماعیلیانبهایرانازکورهارجان‬

‫یار دلیر‪ ،‬موق ‌عشناس و هوشیار حسن صباح بود که فرستادة وی‪ ،‬به حضور برکیارق؛ فرزند ارشد‬
‫سلطان مل ‌کشاه سلجوقی‪ ،‬برای جلب حمایت از نیروهای اسماعیلی و پذیرفتن کیش باطنی‪،‬‬
‫در ازای حمایت اسماعیلیان از وی‪ ،‬در مقابل به سلطن ‌ترساندن محمد؛ فرزند کوچک مل ‌کشاه‬
‫توسط ترکان خاتون بود (نجمی‪ .)70 :1366 ،‬اب ‌ناثیر در ذیل بیان قلاعی که اسماعیلیان بر‬
‫آ ‌نها استیلا یافته بودند‪ ،‬ضمن اشاره به دو قلعة مهم الناظر و قلعة طنبور به دست اسماعیلیان به‬
‫رهبری داعی ابوحمزه اسکاف‪ ،‬راج ‌عبه شیوة تصرف قلعه خل َارجان در میانة فارس و خوزستان‬

             ‫که دزدار امیر (امیر اُنر) از قِ َبل سلطان مل ‌کشاه‪ ،‬والی آن ناحیه بود‪ ،‬م ‌ینویسد‪:‬‬
‫«باطنیه‪ ،‬شخصی پیش دزدار فرستاد که‪ :‬چون تو را در حقیت مذهب ما تر ّدد است‪ ،‬اگر‬
‫رخصت باشد‪ ،‬ما یکی از دانایان مذهب خود به خدمت تو فرستیم‪ ،‬تا او حقیقت این مذهب‬
‫را‪ ،‬بر ملازمان به دلایل معقوله و منقوله واضح سازد و هر دغدغه که به خاطر شریف ایشان‬
‫می‌رسیده باشد‪ ،‬به وجه معقول دفع آن نماید‪ .‬چون این پیغام‪ ،‬به سمع دزدار رسید‪ ،‬قبول‬
‫این معنی نموده‪ ،‬رخصت داد که‪ :‬اگر شخصی حقیت این مذهب‪ ،‬خاطرنشان من کند‪ ،‬مرا‬
‫در اطاعت مذهب حق هیچ تو ّقف نخواهد بود‪ .‬بنابراین‪ ،‬باطنیه یکی از دیلمیان را به آن‬
‫قلعه فرستاد که به دلایلی که در طرق ایشان می‌باشد‪ ،‬حقیت آن مذهب خاطرنشان دزدار‬
‫نموده‪ ،‬او را به آن مذهب درآورد‪ .‬دیلمی چون به آن قلعه رسید‪ ،‬چند روز‪ ،‬هر روز میان او‬
‫و دزدار‪ ،‬در تحقیق مذهب اسماعیلیه سخنان می‌گذشت‪ .‬در خلال این حال‪ ،‬دیلمی در مقام‬
‫فریفتن یکی از غلامان دزدار که قربش پیش او به مرتبه‌ای رسیده بود که مفاتیح آن قلعه به‬
‫او سپرده بود‪ ،‬درآمده آن غلام را آن‌چنان معتقد و مرید خود گردانید که بر قتل صاحبش با‬
‫او متفق شد و چون دیلمی صحبت را به این سرح ّد رسانید‪ ،‬کس به اَرجان فرستاده‪ ،‬جمعی‬
‫از فدویان را طلب داشت‪ .‬چون آن جماعت به حوالی آن قلعه رسیدند‪ ،‬دیلمی به اتفاق آن‬
‫غلام‪ ،‬دروازة قلعه را باز کرده‪ ،‬در نصف شب ایشان را به درون قلعه درآورده‪ ،‬همان‌لحظه‬
‫بی‌خبر بر خانة دزدار ریخته‪ ،‬او را دست و گردن بسته در زندان کردند و چون اکثر اهالی‬
‫آن قلعه را‪ ،‬رند دیلمی به مذهب خود درآورده بود‪ ،‬همه در مقام اطاعت و انقیاد شده‪ ،‬قلعه‬
‫را به او تسلیم کردند‪ .‬غیر از این قلاع‪ ،‬چندین قلعه دیگر نیز در تحت تصرف آن طایفه‬

                                               ‫درآمده بود» (ابن‌اثیر‪.)319 :1385 ،‬‬
‫اب ‌نخلدون‪ ،‬ضمن تکرار مطالب اب ‌ناثیر‪ ،‬نخستین قلعة متصرفی اسماعیلیان را‪ ،‬از حدود‬
‫فارس م ‌یداند که‪« :‬صاحب آن قلعه ه ‌مکیش آنها بود‪ .‬اسماعیلیان همه در آن قلعه نزد او گرد‬

                                    ‫‪213‬‬
   210   211   212   213   214   215   216   217   218   219   220